روایت‏ های آسمانی

می نویسم و نگاهم به آسمان است، در انتظار سپیده!

روایت‏ های آسمانی

می نویسم و نگاهم به آسمان است، در انتظار سپیده!

زندگی‌نامه سردار شهید سید محمد علی جهان آرا

 

تولد و کودکی: در سال ۱۳۳۳ در خانواده‌ای مستضعف، مسلمان، متعهد و دردکشیده در خرمشهر متولد شد. پایبندی خانواده او (به‌ویژه پدرش) به اسلام باعث گردید که عشق به خدا و خاندان عصمت و طهارت(ع) در جان و قلب محمد ریشه دوانَد و به فراگیری قرآن مجید بپردازد.

برای مطالعه‏ی زندگی‏نامه کامل و آگاهی از نحوه شهادت، لطفاً ادامه مطلب را کلیک کنید.

 

فعالیت‏های سیاسی – مذهبی : فعالیت‏های سیاسی - مذهبی شهید جهان‌آرا از شرکت در جلسات مسجد امام صادق(ع) خرمشهر شروع شد. واز همان زمان، مبارزه جدی او علیه طاغوت آغاز شد. در سال ۱۳۴۸ (در سن ۱۵ سالگی) تحت تأثیر جنبش اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همراه عده‌ای از دوستان فعال مسجدی‌اش وارد مبارزات سیاسی شد. ابتدا به برپایی جلسات تدریس و تفسیر قرآن در مساجد پرداخت؛ ضمن آنکه در مبارزات انجمن‏های اسلامی دانش‌آموزان نیز شرکتی فعال داشت. در اواخر سال ۱۳۴۹ همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزب‌الله خرمشهر درآمد. افراد این گروه میثاقی را نوشته و امضا کردند و در آن متعهد شدند که تحت رهبری حضرت امام خمینی(ره) تا براندازی رژیم منفور پهلوی از هیچ کوششی دریغ نکرده، از جان و مال خویش برای تحقق این امر مضایقه نکنند. بعد از آن، برای عمل به مفاد عهدنامه و به منظور خودسازی، روزه می‌گرفتند و به انجام عباداتشان متعهد بودند. این گروه برای انجام نبردهای چریکی، ورزش و آمادگی جسمانی را در برنامه‌های روزانه خود قرار داده بودند تا در ابعاد جسمانی و روحانی، خود ساخته شوند. در سال ۱۳۵۱ این تشکل به وسیله عوامل نفوذی از سوی رژیم منحوس پهلوی شناسایی شد و شهید جهان‌آرا، به همراه سایر اعضای آن دستگیر گردیدند. پس از مدتی شکنجه و بازجویی در ساواک خرمشهر، سید محمد به علت سن کم، به یک سال زندان محکوم و به زندان اهواز منتقل گردید. مدتی که در زندان بود در مقابل شدیدترین شکنجه‌ها مقاومت می‌کرد، به همین جهت دوستانش همیشه از طرف او خاطر جمع بودند که هرگز اسرار و اطلاعات را فاش نخواهد کرد. ایشان با اخلاق و رفتار پسندیده و حسن برخوردش، عده‌ای از زندانیان غیرسیاسی را نیز به مسیر مبارزه و سیاست کشانده بود. پس از آزادی از زندان، پرتلاش‏تر از گذشته به فعالیت خود ادامه داد و ساواک او را احضار و تهدید کرد تا از فعالیت‏های سیاسی و اسلامی کناره‌گیری کند. تهدیدی بی‌نتیجه، که منتهی به نیمه مخفی شدن فعالیت‏های او و دوستانش گردید.

 

پس از اخذ دیپلم (در سال ۱۳۵۴) برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد و برای شکل‌گیری انجمن اسلامی این مرکز دانشگاهی تلاش نمود. در این زمان در تکثیر و پخش اعلامیه‌های امام امت(ره) و نیز انتشار جزوه‌ها و بیانیه‌های افشاگرانه علیه سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم فعالیت می‌کرد. در سال ۱۳۵۵ به دلیل ضرورتی که در تداوم جهاد مسلحانه احساس می‌کرد به گروه منصورون پیوست. از همین دوران بود که به دلیل ضرورتهای کار مسلحانه مکتبی، ناچار به زندگی کاملاً مخفی روی آورد. سال ۱۳۵۶ مامور جابجایی مقادیری سلاح از تهران به اهواز شد. در حالی که گروه توسط عوامل نفوذی ساواک شناسایی شده و گلوگاههای جاده تهران – قم توسط مامورین کمیته مشترک ضدخرابکاری کنترل می‌شد، وی ماهرانه خودرو حامل سلاحها را از تور ساواک عبور داد و به اهواز رساند با همین سلاح‌ها محمد و دوستانش دست به اجرای تعدادی عملیات مسلحانه (هماهنگ با اعتصاب کارگران شرکت نفت در اهواز) زدند. در کنار فعالیتهای مسلحانه، امور سیاسی – تبلیغی را نیز از یاد نمی‌برد و دامنه فعالیتهایش را به شهرهای تهران، قم، یزد، اصفهان و کاشان گسترش داد. در تاریخ ۲/۲/۱۳۵۷ سیدعلی جهان‌آرا، برادر سیدمحمد نیز توسط ساواک به شهادت می‌رسد.

فعالیت‏های دوران انقلاب : در بهار و تابستان سال ۱۳۵۷ محمد تصمیم می‌گیرد تا به منظور گذراندن آموزش و کسب تجارب نظامی بیشتر همراه با عده‌ای از دوستان خود به سوریه و اردوگاههای مقاومت فلسطین برود. شهید حجت‌الاسلام سیدعلی اندرزگو مسئولیت اعزام سید محمد و دوستانش را عهده‌دار می‌شود. پس از اعزام گروهی از یاران محمد و همزمان با راهی شدن خود او، کشتار مردم تهران در میدان ژاله سابق توسط رژیم صورت می‌گیرد که محمد را از رفتن به خارج منصرف می‌نماید. او تصمیم می‌گیرد در ایران بماند و به مبارزه در شرایط حاد آن دوران ادامه دهد.

 

در پاییز سال ۱۳۵۷ در پی اعزام تانک‌های ارتش رژیم شاه به خیابان‌های اهواز و کشتار مردم، سید محمد و دوستانش تصمیم به دفاع مسلحانه از مردم تظاهر کننده می‌گیرند. در یک درگیری سنگین با نیروهای زرهی رژیم، حدود 30 نفر از مزدوران و چماقداران طاغوت را مجروح می‌کنند و سالم به مخفی‌گاه خویش باز می‌گردند. با پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷ سید محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر باز می‌گردد.

 

تشکیل کانون فرهنگی نظامی خرمشهر : به منظور حراست از دست‌آوردهای فرهنگی، سیاسی انقلاب اسلامی و تلاش در جهت تعمیق و گسترش آنها و جلوگیری از تحقق توطئه‌های عوامل بیگانه، که با طرح مساله قومیت و ملیت سعی در ایجاد انحراف در ادامه مبارزه و مسیر انقلاب داشتند، شهید جهان‌آرا همراه عده‌ای از یاران خویش کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر را تشکیل داد تا با بسیج مردم و نیروهای جوان و تشکل حرکت سیاسی‌شان، آنان را در دفاع از انقلاب و مقابله با توطئه‌های دشمنان آماده نماید. شهید جهان‌آرا خود مسئولیت شاخه نظامی کانون را عهده‌دار گردید و با توجه به تجربیات و آگاهیهای نظامی، به آموزش برادران و سازماندهی آنان پرداخت و با عنایت به اطلاعاتی که از جنگ چریکی و شهری داشت، شهر را به چندین منطقه تقسیم کرد و مسئولیت حفاظت از هر منطقه را به عهده تیمهای مشخص نظامی گذارد که شاخه نظامی کانون به عنوان واحد اجرایی دادگاه انقلاب عمل می‌کرد. کانون توانست به یاری دادگاه انقلاب، عده‌ای از عمال حکومت نظامی و برخی از سرمایه‌داران بزرگ را، که عوامل مزدور بیگانه توسط آنان کمک مالی می‌شدند، دستگیر و به مجازات برساند.

 

تشکیل سپاه خرمشهر و مقابله با توطئه‌ها : شهید جهان‌آرا در شکل‌گیری سپاه خرمشهر نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را به عهده گرفت. در آن زمان با توجه به ضعف عملکرد دولت موقت در تامین خواسته‌های طبیعی و اولیه مردم محروم منطقه،‌ گروهکهای چپ و راست تلاش داشتند تا با طرح ضعفهای ناشی از حکومت ستمشاهی، نظام و کل حاکمیت آنرا زیر سئوال برده و مردم را نسبت به انقلاب و رهبری آن بدبین و به مقابله با آن بکشانند. جریان منحرف و وابسته «خلق عرب» نیز به عنوان یکی از ابزارهای استکبار جهانی، در منطقه قد علم کرده بود تا برای اشاعه اهداف استکبار، با پشتیبانی حزب بعث عراق، اعلام موجودیت نماید و عملاً با طرح اختلاف شیعه و سنی،‌ برای تجزیه خوزستان و رویارویی همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران برخیزد. شهید جهان‌آرا در این شرایط به فرماندهی سپاه خرمشهر منصوب شد.

 

شهید جهان‌آرا با به کارگیری پاسدارن انقلاب و همکاری مردم، این آشوب را سرکوب و با عناصر فرصت‌طلب قاطعانه برخورد کرد و به لطف خدای تبارک و تعالی بساط این گروهک ضدانقلابی برچیده شد. از اقدامات مهم و حیاتی شهید در این زمان، تشکیل یک واحد عمرانی در سپاه بود؛ زیرا جهادسازندگی در این شهر هنوز راه‌اندازی نشده بود. ایشان برادران سپاه را برای حفاظت از دست‌آوردهای انقلاب و ایستادگی در مقابل عوامل بیگانه تشویق و ترغیب می‌کرد تا به خدمت و امداد برادران روستایی و عرب ساکن در نقاط مرزی که در معرض تهاجم فرهنگی عوامل بیگانه قرار داشتند، بشتابد و با کار عمرانی و فرهنگی زمینه‌های عدم پذیرش در مقابل نفوذ دشمن را در مردم تقویت کنند. در واقع وی دو عامل فقر و جهل را زمینه اساسی فعالیت ضدانقلاب در منطقه می‌دانست و با درک این مساله ضمن تکیه بر مبارزه پیگیر علیه عوامل بیگانه، به ضرورت کار فرهنگی و تامین نیازهای مردم منطقه اصرار فراوان داشت.

 

نقش شهید در خنثی‌سازی کودتای نوژه : شهید جهان‌آرا در جریان کودتاه نوژه به منظور جلوگیری از هرگونه حرکت و اقدام ضدانقلاب در پایگاه سوم دریایی خرمشهر، از سوی شورای تامین استان خوزستان به سمت فرماندهی این پایگاه منصوب گردید و به کمک نیروهای مومن و معتقد، تا تثبیت اوضاع و کشف بخشی از شبکه کودتا در میان عناصر نیروی دریایی، این مسئولیت را عهده‌دار بود. ایشان ضمن اینکه با زیرکی و درایت در خنثی کردن این توطئه عمل می‌کرد، در بین پرسنل نیروی دریایی نیز از مقبولیت خاصی برخوردار بود و همه مجذوب اخلاق، رفتار و برخوردهای اصولی وانقلابی او شده بودند.

 

 

حماسه خونین‌شهر : در غروب روز 31 شهریور 1359 شهر خرمشهر را زیر آتش گرفتند و مطمئن بودند که با دو گردان نیرو ظرف مدت 24 ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه، به آبادان دسترسی پیدا کنند و در فاصله کوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان عزیز را از کشور جمهوری اسلامی جدا نمایند. اما پیش بینی متجاوزین بعثی به هم ریخت و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از دو لشکر) در این نقطه، زمین گیر کرده و 45 روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل کارون و بهمنشیر، آبادان را به محاصره در آورند. شهید جهان آرا در مورد یکی از صحنه های این حماسه عاشورایی می گوید: «امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می دیدیم. بچه ها توسط بی سیم شهادتنامه خود را می گفتند و یک نفر پش بی سیم یادداشت می کرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچه ها می خواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانکها همه طرف را می زدند و پیش می آمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپی جی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچه ها زدند. دومی در حال عقب نشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب نشینی تانک، بلند شدم و داد زدم: الله اکبر، الله اکبر، ... حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود...». جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی در این باره می گوید:

«وارد حیاط مدرسه شدم. بوی باروت شدید می آمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا است. همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند. اسلحه ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچه ها را از دست دادیم! در حالی که شدیداً متأثر شده بود، مثل کوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم، ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد».

آنها بادست خالی در حالی که اسلحه و مهمات نداشتند و سیاست بازانی چون بنی صدر ملعون و مشاورین جنگی او معتقد بودند که خرمشهر و آبادان ارزش سیاسی – نظامی ندارد، باید زمین داد تا از دشمن، زمان گرفت و ... با چنگ و دندان شجاعانه قدم به قدم و کوچه به کوچه با مزدوران بعثی جنگیدند و به فرمان رهبر و مقتدای خود، مردانه ایستادگی کردند و با توجه به اینکه پاسداران سپاه خرمشهر کم بودند با عده ای از مردم مسلمان و مؤمن، مانع اشغال شهر شدند. تا اینکه رزمندگان، خودشان را در گروه های کوچک (در حد دسته و گردان) به آنها رسانده و تحت فرماندهی این سردار دلاور اسلام علیه دشمن وارد عمل شدند. در این مرحله شهید جهان آرا با سازماندهی مناسب نیروهای سپاه و مردمی و به کارگیری به موقع رزمندگان اسلام، عرصه را بر نیروهای عراقی تنگ کرده بود. اما فشار دشمن هر روز بیشتر می شد و ادوات و تجهیزات جنگ زیادی را وارد عمل می کرد.

برادری تعریف می کند: «روزهای آخر این مقاومت بود که بچه‌ها با بی سیم به شهید جهان‌آرا اطلاع دادند که شهر دارد سقوط می‌کند. او با صلابت به آنها پیام داد که باید مواظب باشیم ایمانمان سقوط نکند».

شهید جهان‌آرا می‌گفت: «آرزو می‌کنم در راه آزاد کردن خونین‌شهر و پاک کردن این لکه از دامان جوانان، شهید شوم». او و همرزمانش با توکل به خدا، خالصانه جانفشانی کردند. در برابر دشمن ایستادند و با فرهنگ شهادت‌طلبی در برابر دشمن تا دندان مسلح، مقاومت کردند و زیر بار ذلت نرفتند و یکبار دیگر حماسه حسینی را در کربلای ایران اسلامی تکرار نمودند.

سردار غلامعلی رشید در ارتباط با این حماسه به لحاظ نامی می‌گوید: «مقاومت در خرمشهر نه تنها در وضعیت مناطق مجاورش مثل آبادان اثر مستقیم داشت، بلکه در سرنوشت کلی جنگ نیز تاثیر گذاشت و باعث تاخیر حمله عراقیها به اهواز گردید و آنها نتوانستند در ادامه جنگ، به اهداف خود برسند. برادر عزیز شهید جهان‌آرا با الهام از سرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش به ما آموخت که چگونه باید در برابر دشمن مردانه جنگید».

 

 

ویژگی‏های اخلاقی : شهید جهان‌آرا در کنار فعالیتهای گسترده نظامی، به مسئله خودسازی و جهاد با نفس و کوششهای عرفانی در جهت تقرب هرچه بیشتر به خداوند با تلاوت پیوسته قرآن، دعا و تلاش برای افزایش میزان آگاهیهای سیاسی و اجتماعی توجه ویژه‌ای داشت. از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار بود و نفوذ کلام عجیبی داشت. خوش خلقی، قاطعیت، خلوص، تقوی، توکل، فداکاری، اعتماد عمیق به ولایت فقیه و حضرت امام(ره) و خستگی‌ناپذیری از خصوصیات بارز وی بود.

شهید جهان آرا خطاب به برادران رزمنده می‌گفت: «انقلاب بیش از هرچیز برای ما یک امتحان الهی و یک آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان آن امتحان باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنه‌ها با خلوص و شهامت، محکم بایستیم و از طولانی شدن دوران امتحان و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینکه خود را از قید افکار شرک‌آلود و وابستگیها، پاک و خالص می‌کنیم، ریشه و نهال انقلابمان عمیق و استوارتر می‌شود و از انحراف و شکست مصون می‌ماند.»

در مبارزات، هیچ‌گاه به مسیر انحرافی گام ننهاد و همیشه از محضر علما و روحانیون کسب فیض می‌کرد. عشق و علاقه زیادی به حضرت امام خمینی(ره) داشت و تکه کلامش این بود: «من مخلص و چاکر امام هستم.» از جمله سخنانش این بود : «مادامی که به خدا اتکا داریم و رهبریت بزرگی چون امام داریم، هیچ غمی نداریم».

سید محمد دارای روحیه‌ای عرفانی بود و بسیاری از اوقات دیده می‌شد که در حال راز و نیاز با خدای خود است. زمانی که در زندان به سر می‌برد، از نماز شب غفلت نمی‌کرد. تواضع و فروتنی در سید موج می‌زد. با وجود اینکه فرماندهی سپاه خرمشهر را به عهده داشت خود را یک بسیجی می‌دانست و در حالی که فرماندهی قاطع بود اما رابطه عاطفی و برادرانه خود را با نیروهای تحت امر حفظ کرده بود. او به تربیت کادرهای کارآمد توجه خاصی داشت و در رشد دادن نیروهای مردمی، تلاش چشمگیری نمود. صبر و استقامت، فداکاری و شهادت‌طلبی از خصایص بارزی بود که وجود سید را بسان شمعی در انقلاب ذوب نمود و جان شیرینش را فدای جانان کرد.

 

 

نحوه شهادت : در ساعت ۱۹:۳۰ سه شنبه هفتم مهرماه ۱۳۶۰ (بعد از عملیات ثامن‌الائمه) یک فروند هواپیمای سی-۱۳۰ از اهواز به مقصد تهران در حرکت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا را به خانواده‌هایشان و مجروحین عزیز جنگ را به بیمارستانها برساند، که در منطقه کهریزک تهران دچار سانحه شد و سقوط کرد . بعداً مشخص گردید که سازمان منافقین ضد خلق که خیانت و خدمت به دشمن چهره‏شان را برای همیشه در تاریخ سیاه کرده است، هواپیمای سرداران و رزمندگان اسلام را بمب گذاری کرده‏اند. از جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشکر شهید ولی الله فلاحی (جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سرتیپ شهید موسی نامجو (وزیر دفاع)، سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری (مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سردار سرلشکر پاسدار شهید یوسف کلاهدوز (قائم مقام فرماندهی کل سپاه) و سردار سرلشکر پاسدار شهید سید محمد علی جهان‌آرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند. شهید سید محمد علی جهان‌آرا پس از سالها مبارزه، تلاش و فداکاری خالصانه در سخت‌ترین شرایط، به آرزوی دیرین خود رسید و به شرف شهادت نایل آمد.

 

تجلیل مقام معظم رهبری از شهید محمد جهان آرا : من مایلم اینجا یادی بکنم از محمد جهان آرا، شهید عزیز خرمشهر و شهدایی که در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت کردند. آن روزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلح نداشت. نه که صد و بیست هزار (مانند بغداد) نداشت بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیری از کار افتاده را مرحوم شهید اقارب پرست – که افسر ارتشی بسیار متعهدی بود – از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر کرد. (البته این مال بعد است، در خود آن قسمت اصلی خرمشهر نیرویی نبود) محمد جهان آرا و دیگر جوانهای ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی – یک لشکر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روی خرمشهر می بارید – سی و پنج روز مقاومت کردند. همانطور که روی بغداد موشک می زدند، خمپاره ها و توپهای سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می بارید، اما جوانان ما سی و پنج روز مقاومت کردند. بغداد سه روزه تسلیم شد ملت ایران، به این جوانان و رزمندگانتان افتخار کنید. بعد هم که می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب کمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکی دو روز از عراقیها گرفتند. جنگ تحمیلی هشت ساله ما، داستان عبرت آموز عجیبی است. من نمی دانم چرا بعضی ها در ارائه مسائل افتخار آمیز دوران جنگ تحمیلی کوتاهی می کنند. (مقام معظم فرماندهی کل قوا ۲۲/۱۱/۱۳۸۲ نماز جمعه تهران)

 

فرازی از وصیتنامه :  انقلاب بیش از هر چیز برای ما یک ابتلای الهی و یک آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان این ابتلا باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوب‏ها و فتنه‌ها با خلوص و شهامت بایستیم و از طولانی شدن این ابتلا و افزایش سختی‌ها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینکه خود را از قید آلودگی‏های شرکین و وابستگی‏ها، پاک و خالص می‌کنیم، انقلابمان و حرکت امت شهیدپرور، عمیق‏تر و استوارتر می‌شود و از انحراف و شکست مصون می‌ماند.

نظرات 22 + ارسال نظر
علی رادبوی شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 06:26 ق.ظ http://aliradboy.blogspot.com

دلم می خواهد از شما سوال کنم که آقای محترم منظورتان از اینکه لینکتان را به من فرستاده اید ( آنهم چندین بار) چیست؟ برای وبلاگ تان مشتری جمع می کنید؟ یا اینکه نه . قصد ارشاد مرا دارید؟ در هر دو حالت کارتان عاقلانه نیست. شما اگر به خودتان زحمت داده و نکاهی به نوشته های من میکردید، درمی یافتید که طرزتفکر من وشما فاصله ی نجومی دارد و اینقدر به من وخودتان زحمت نمی دادید و وقت هایمان را تلف نمی کردید. شما که در مدینهُ فاضلهُ اسلامی تان زندگی می کنید بی گمان نباید از کمبود خواننده رنج ببرید.
در هر حال لطف کنید و مرا به حال خود بگذارید. ممنون خواهم بود.
تاره چشمم به این نوشته ی زیر افتاد( که آقای امیر عباس خود را ملزم به درج کامنت متقابل نمی داند.
فکر نمی کنم از حقیقت تا این حد گریزان باشید .من که بد وبیراه ننوشته ام عزیز. شجاع باش!

«درج کامنت متقابل ... » یعنی اینکه خود را ملزم نمی‌دانم در وبلاگ کسانی که نظر می‌دهند، کامنت بگذارم، و عجیب است که امثال شما متوجه یک جمله ساده نمی‌شوند!! و تازه می‌گویید:«فکر نمی کنم از حقیقت تا این حد گریزان باشید .»


... ؟!

ضمنا ایمیل ها را از وبلاگ کسی برنداشته‌ام که خط و مشی او برایم مهم باشد. شما لازم نبود به خودتان زحمت دهید. گزارش اسپم می‌دادید و خلاص!
در مورد عاقلانه بودن یا نبودن کارم هم شما صلاحیت اظهار نظر ندارید، چرا که خودتان گفته‌اید:«طرزتفکر من وشما فاصله ی نجومی دارد»
خوش باشید.

امیر حسین شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 09:23 ق.ظ http://aflaak.parsiblog.com

با سلام حضور شما ،برادر گرامی ام

با سلسله مقالاتی با عنوان اُلیگارشی ثروت و قدرت ، مسلخ آرمانهای انقلاب به روز هستم

سلام برادر
خدمت می‌رسم.

روابط عمومی شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 12:15 ب.ظ http://sunday.persianblog.ir

با سلام و عرض احترام خدمت شما دوست بزرگوار

در ادامه سلسله جلسات نقد و بررسی وبلاگها ،

این هفته به مناسبت سالروز آزاد سازی خرمشهر با نقد وب لاگ

((آخرین دوران رنج)) (( http://www.diareranj.ir))

نوشته های « بسیجی جانباز غلامعلی نسائی » در خدمت شما دوست گرامی هستیم .

لذا بدینوسیله از جنابعالی جهت شرکت در این جلسه دعوت بعمل می آید.

پیشاپیش از حضور گرم و صمیمی شما تشکر و قدردانی می شود .

وعده دیدار ما : یکشنبه 5 / 3/ 1387... ساعت 17 الی 19

نشانی: یوسف آباد - خیابان سید جمال الدین اسد آبادی - خیابان ۲۱ - بوستان شفق -

فرهنگسرای دانشجو - سرای کتاب



با تشکر


پایگاه اطلاع رسانی فرهنگسرای دانشجو :

http://www.fardaonline.ir/1387/03/post_521.html

روابط عمومی شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 12:46 ب.ظ http://sunday.persianblog.ir

با سلام و عرض احترام خدمت شما دوست بزرگوار

در ادامه سلسله جلسات نقد و بررسی وبلاگها ،

این هفته به مناسبت سالروز آزاد سازی خرمشهر با نقد وب لاگ

((آخرین دوران رنج)) (( http://www.diareranj.ir))

نوشته های « بسیجی جانباز غلامعلی نسائی » در خدمت شما دوست گرامی هستیم .

لذا بدینوسیله از جنابعالی جهت شرکت در این جلسه دعوت بعمل می آید.

پیشاپیش از حضور گرم و صمیمی شما تشکر و قدردانی می شود .

وعده دیدار ما : یکشنبه 5 / 3/ 1387... ساعت 17 الی 19

نشانی: یوسف آباد - خیابان سید جمال الدین اسد آبادی - خیابان ۲۱ - بوستان شفق -

فرهنگسرای دانشجو - سرای کتاب



با تشکر


پایگاه اطلاع رسانی فرهنگسرای دانشجو :

http://www.fardaonline.ir/1387/03/post_521.html

بازمانده دوشنبه 6 خرداد 1387 ساعت 02:19 ق.ظ http://bazmandeh.blogfa.com

و چقدر سخت است که دائم بگوئیم :

شهدا شرمنده ایم ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اما ما همچنان می گوئیم . بازمانده به روز شد

شهدا شرمنده‌ایم!

قاسی دوشنبه 6 خرداد 1387 ساعت 09:21 ق.ظ http://ekbatan5.blogfa.com/

سلام
تا زنده ایم رزمنده ازیادمان نرود.

چنین است!

ایرانی سه‌شنبه 14 خرداد 1387 ساعت 11:40 ب.ظ

با سلام و درود بر تو ای بسیجی سلحشور که این چنینی ومایه افتخار وسر بلندی مردم ایران هستی و من به عنوان یک ایرانی به کسانی همچون شما افتخار کرده و احساس سربلندی می‌کنم.
به امید پیروزی نهایی اسلام بر کفر و استکبار جهانی.
الهم عجل لولیک فرج.

ارادت!

میثم- بچه های آسمان پنج‌شنبه 23 خرداد 1387 ساعت 04:57 ق.ظ http://meysamss2004.persianblog.ir

چه آهنگ قشنگی........

صادق جمعه 24 خرداد 1387 ساعت 01:36 ب.ظ http://sadegh-ac.blogsky.com

با سلام خدمت استاد گرامی
من می خواستم از شما خواهش کنم که به وبلاگ حقیر من بیائید و در باره ی نوشته من نظری بدهید(البته اگر وقتش را دارید)
از بابت کتاب خداوند الموت هم متشکرم و می خواستم بدانم کتاب
"شارل و عبدالرحمان "را پیدا کرده اید یا نه .
در پناه ایزد منان
خدا نگهدار
صادق

صادق شنبه 25 خرداد 1387 ساعت 03:30 ب.ظ http://sadegh-ac.blogsky.com

با سلام خدمت استاد گرامی
می خواستم بدانم جنابعالی در تابستان کلاس داستان نویسی را برگذار می کنید یا نه و اگر کلاس برپاست ادرس را به من بدهید تا من ثبت نام کرده و از محضر شما استفاده می کنم لطفا جواب بدهید. در پناه ایزد منان
صادق

سلام آقا صادق گل

حتما اطلاع می‌دهم.
سلام برسانید.

مهدی دوشنبه 3 تیر 1387 ساعت 09:23 ق.ظ

سلام دوست عزیز این دوست شما که تو جشنواره تبیان زنجان برگزیده شده ناراحته یا خوشحال؟ ....
میشه جوابش رو به من بگین
در هر صورت امیدوارم که موفق و موید و ژیروز باشین
الهی حاجی شی بعدش کربلایی و بعدش هم شهید

کدام دوستم را می‌گویید؟ چرا از خودم نمی‌پرسید که خوش‌حالم یا ناراحت؟ و اصلا عجب سوال خوشمزه‌ای پرسیده‌ای!!!
امیدوارم شما هم شیروز باشید :)

فاضل شنبه 15 تیر 1387 ساعت 11:59 ق.ظ http://www.oruoj.parsiblog.com

با سلام خدمت شما استاد گرامی
شما از پارسی بلاگ رخت بربستی و ما تازه در آن رخت پهن کردیم!
نویسنده تازه کاری هستم که بی دریغ راهنمایی های شما استاد گرامی در پیشرفت حقیر بسیار تاثیر گذار خواهد بود.
در ضمن حاضر به تبادل لینک نیز هستم ، اگر لایق بدانید. با تشکر بسیار

سلام
لایق تعریف شما نیستم. خدمت می‌رسم و اگر وبلاگتان در باب دفاع مقدس است نیازی به تبادل نیست، با افتخار لینک خواهم داد.
دعا بفرمایید.

خیبریان پنج‌شنبه 20 تیر 1387 ساعت 10:30 ب.ظ http://kheybar.parsiblog.com

بسم رب الشهدا
سلام حاجی سری نمی زنی به ما
و صدای پای او می آید ، آنکه در همه لحظا تش باب آمرزش گشوده است . آنکه در شبهایش ملکی دارد که ما را می خواند
برام دعا کن در این ماه خدا .

سلام برادرم
این روزها در سفرم

حسین هاشمی چهارشنبه 9 مرداد 1387 ساعت 01:47 ق.ظ http://naghashi.blogfa.com/

سلام و درود
یک کلام تو را به صد صدای زمخت نصراله مدقالچی نمی دهم
عشقی یا هو

مخلصیم.

یوسف چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 09:46 ق.ظ http://haloa.persianblog.ir

سلام
از قرائن بر می آمد که مسافرتید
انشاءالله هر جا هستید به سلامتی و تندرستی
چندی پیش برایتان ـ در یکی از صفحاتتان ـ کامنت خصوصی گذاشته و شماره تماس داده بودم . گویا برویت نرسید
بهرحال کماکان اشتیاقم را ابراز می دارم
التماس دعا

سلام
برادر عزیزم شماره تان را ندیدم.
لطفا ایمیل بفرستید.
یا حق

[ بدون نام ] دوشنبه 21 مرداد 1387 ساعت 10:48 ب.ظ

کاش تو و رهبرات هم شهید میشدید، تا من و میلیونها نفر مثل من از دست افکار پوچ و مرگ آلود شما آواره غربت نمیشدیم !

بسم الله
1- حیف که برد آرزوهای تو بیش از طبقه منهای سیزدهم جهنم نیست و الا دعای خوبی برایم کرده بودی. البته همچنان به شهادت امیدوارم و آن را عاجزانه از پروردگار تقاضا دارم.
2- در مورد رهبر کور خوانده ای. ایشان خود هم فرمودند که دیگر از شهید شدن ناامید هستند. دلیلش را اربابانت خوب می دانند و آن اقتدار سپاه ولی امر است که توطئه ها - حتی توطئه های پادگان اشرف را - در بدو تشکیل و در نطفه خفه می کند.
3- کدام میلیون ها؟ به یک مشت خائن و وطن فروش مثل خودت می‌گویی میلیون‌ها؟ :)) چشمانت را اگر کور نیست - که هست - بگشا و اجتماعات و انتخابات میلیونی مردم غیور و با شرافت ایران اسلامی را ببین که از تو و امثال تو و از اربابانت بیزار اند و پشتیبان ولایت فقیه هستند.
4- آواره ی غربت؟ امیدوارم حالت از این بدبختی و فلاکت و دریوزگی که به آن گرفتاری بدتر شود.
5- البته ممکن است در ایران باشی و و جود نداشته باشی بگویی. امثال تو بسیار دروغ گو هستند!
6- اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

امیر حسین شنبه 26 مرداد 1387 ساعت 10:16 ق.ظ http://aflaak.parsiblog.com

برقع بردار ز رخسار و جهان روشن کن
که جلای دل ما از رخ زیبای تو است
سلام بزرگوار
با تبریک خجسته میلاد حضرت ولی عصر امام زمان روحی فداه به شما و خانواده محترم

به سلامتی ، در سفر هستید اگر زیارتی هست التماس دعا اگر هم سیاحتی هست جای ما را خالی کنید

سرشته سه‌شنبه 5 شهریور 1387 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.mohajer14.parsiblog.com

با سلام

از توفیق نگارش درباره قهرمانان آتش و خون بر شما غبطه میخورم.
موفق باشی

منتظرم سر بزن

نرگسی پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 03:32 ق.ظ http://nargesi.blogfa.com

سلام و درود خداوند بر شما

تعالی الله ...

(گل)

ایثار بلاگ پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:47 ب.ظ http://isaarblog.blogspot.com/

با سلام امیر عباس
در " ایثاربلاگ " لینک شدی برای تبادل لینک .

سلام
حتما

احسان مهدیان - روزنوشت جمعه 15 شهریور 1387 ساعت 03:42 ق.ظ http://hojum2.blogfa.com

سلام دوست عزیز

یک پای من در راه است / همیشه یک لنگه کفش نو در خانه دارم ....

با ریخت تازه منتظر شما هستم
منتظر شما هستم چون کار به برنامه هایتان ربط دارد

بااحترام . هجووووم[بدرود]

حسین هاشمی پنج‌شنبه 21 شهریور 1387 ساعت 02:22 ق.ظ http://hashemi53.blogfa.com/

سلام
بالاخره حاجیت نمرد و یه کارش به جشنواره راه پیدا کرد!
یه سر به پست جدیدم بزن
در ضمن اون شب که قرار بود بیای دفتر ما نیومدی چرا
علی یارت

سلام برادر
تبریک عرض می‌کنم. آن شب به محض اینکه رسیدم شهرمان پیام دادم «بیدارید؟» هیچ جوابی نیامد :)
حق نگه دار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد