روایت‏ های آسمانی

می نویسم و نگاهم به آسمان است، در انتظار سپیده!

روایت‏ های آسمانی

می نویسم و نگاهم به آسمان است، در انتظار سپیده!

مربی اخراجی ، ارزانی تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی ایران

اشاره: شاید تعجب کنید که نویسنده‏ی این وبلاگ پس از مدتی ننوشن، با چنین موضوعی آفتابی شده باشد؟ حقیقت این است که اشتغالات گوناگون مجال وبلاگ نویسی باقی نمی‏گذارد؛ از طرفی مدت‏هاست که امیرعباس به عنوان عضوی ساده از جامعه‏ی ورزش کشور که خیلی از جزئیات را نیز می‏داند، نسبت به تیم ملی حساس و نگران است. دوستان شاهد اند که از مدت‏ها پیش عرض کرده بودم که «افشین قطبی» سرمربی خواهد شد و از آن دم بناداشته‏ام در این باره بنویسم که تا کنون نشده است و اکنون که این خبر نهایی شد، این چند سطر خالصانه و مشفقانه و بی‏صبرانه به قلم جاری می‏شود. آنها که از امیر عباس رنجشی در خاطر دارند، لطفاً به «ما قال» توجه نمایند.

 

قطبی کوچک است: اگر جنجال و شانتاژهای خبری را کنار بگذاریم، افشین قطبی نه تنها مربی بزرگی نیست، بلکه تجربه نشان داده که برای آنالیز یک بازی مهم هم مشکل دارد. فراموش نکنید که پیروزی های تیم پرسپولیس با افشین قطبی، از زمانی آغاز شد که قطبی تازه به ایران آمده بود و پرسپولیس را «حمید استیلی» ساخته و پرداخته بود و تمرین می‏داد و ارنج می کرد. مدتی که گذشت تعریف و تمجید هواداران به قطبی مزه کرد و با نقش آفرینان اصلی پرسپولیس درافتاد تا خودش به چشم بیاید. در همان زمان پرسپولیس دو تساوی داد تا مدیر عامل پرسپولیس به نشانه‏ی اعتراض به قطبی، استعفای خودش را رسانه‏ای کند. وقتی همه نگران کاشانی شدند و از صدر تا ذیل از او خواستند که بماند، قدرت کاشانی به قطبی تفهیم شد و مجبور شد تا حد امکان با استیلی کنار بیاید. اما قطبی که سوای از ظاهر اتوکشیده‏اش، در روابط تیمی بسیار خودبزرگ‏بین و خودخواه است، تا جایی که توانست با مربیان وطنی (قطبی را وطنی نمی‏دانم) درافتاد. قصد اخراج یکی از آنها را داشت که با دخالت کاشانی ماند ولی سکونشین شد. نقش استیلی را نیز بسیار کمرنگ کرد و خود میدان‏دار اصلی شد. نتیجه این شد که اولاً پرسپولیس در 6 بازی آخر بدترین نتیجه‏ها را گرفت، و ثانیاً کاشانی در محافل خصوصی زمزمه‏های اخراج قطبی را سرداد. برای اخراج قطبی دو مشکل اساسی وجود داشت، یکی وجه قرارداد و دیگری جو روانی و حاشیه‏های بعدی، که می‏توانست پرسپولیس را دچار زلزله‏های وحشتناک نماید. بهترین راه قالب کردن قطبی به تیم ملی بود که بلافاصله لابی‏ها کار خود را آغاز کردند. از شانتاژهای خبری و برنامه‏ای تا رایزنی‏های پشت پرده، سعی در القا و ایجاد این اتفاق داشتند. بیشترین نفع را پرسپولیس می‏برد که هم از شرّ یک مربی تمام شده و سوخته راحت می‏شد، هم به پول خوبی می‏رسید و هم مربی خودش را در تیم ملی می‏دید! و این سناریو این گونه رقم خورد.

افشین قطبی؛ اخراج از پرسپولیس، ورود به تیم ملی 

قطبی از آنالیز هم عاجز است: دلیل از این بهتر که پرسپولیس در 6 بازی آخر خود، یک نیمه را افتضاح می‏کند و سرمربی نمی‏تواند عیب کار را بیابد؟! حتی در آخرین شکستش وقتی بین دو نیمه خبرنگار ورزش‏ومردم از او می‏پرسد که دلیل باخت و ضعف شدید شما در نیمه‏های اول چیست، قطبی پاسخ می دهد: «سؤال من هم همین است!!!» پاسخ از این رسواتر هم امکان دارد؟ در این اواخر دیده‏اید که نمایش قطبی برای هواداران به قصد طلب تشویق به شدت کم شده است!

کفاشیان چه می‏کند؟ ایشان ثابت کرده که بیش از هر چیز به موقعیت و میز و مقام خود فکر می‏کند. ابتدا خواست یک مربی خارجی مورد قبول همه بیاورد تا اگر تیم نتیجه نگرفت، بتواند بگوید که من بهترین مربی را آوردم و زحمت خود را کشیده‏ام. در درجه بعد به دو چیز نگاه می‏کند: یکی خرد جمعی و دیگری لابی‏های مربی، تا باز هم در صورت شکست بگوید راه درستی را پیمودم. شاید بپرسید پس کفاشیان چه باید می کرد؟ پاسخ این است که باید خود متخصص و شجاع می‏بود و به کمیته‏های بررسی کننده نیز می‏گفت که بهترین گزینه به لحاظ فردی و فنی و تعامل با اشخاص را انتخاب کنید و نگران شانتاژهای خبری و لابی‏ها نباشید. در این صورت می‏دیدیم که نه تنها ممکن بود افرادی مثل قلعه‏نویی و مایلی‏کهن که حقانیتشان محرز است انتخاب و معرفی شوند، بلکه ممکن بود حتی کسی مثل استیلی سرمربی تیم ملی شود و کفاشیان بگوید که پای او می‏ایستم!

خرد جمعی بیمار است: برای بنده که کمی تا قسمتی از جریانات مطلع ام، روشن است که خرد جمعی فوتبال در کشور عزیزمان ایران اسلامی، بیمار است. نوعی خط بازی و قرمز شیفتگی مفرط در کمیته‏ها و فدراسیون و حتی در سازمان تربیت بدنی به چشم می خورد که البته چندان مخفی هم نیست و کافی است کمی به این جایگاه‏ها نزدیک شوید تا بدون هر گونه رادیولوژِی و نمونه‏برداری و با چشمان غیر مسلح هم این بیماری را ببینید. علی دایی این معنا را در برنامه 90 فریاد کرد!

علی دایی چه گفت؟ دایی که تلفنی با مجری برنامه 90 سخن می‏گفت، اعلام کرد در کشور ما لابی‏ها تعیین کننده هستند و هر کس در صدد است تا مربی خود را به تیم ملی بفرستد.

نظرسنجی برنامه 90: نمی خواهم در عدالت فردوسیپور و اعلام درست پیامهای مردم تشکیک کنم، اما به چند دلیل این نظرسنجی اعتبار ندارد: 1- به قول قلعه نویی، حرف راست به مردم زده نشد و در این صورت قضاوت ایشان بر اساس ضعف اطلاعات است. حتی به مردم گفته نشد که پرسپولیس را استیلی ساخته و قطبی توان هدایتش را نداشته است. کارنامه قلعه نویی هم بیان نشد و درعوض کارنامه درخشان او در تیم ملی به صورت عوامانه و غیر کارشناسی زیر سؤال رفت. 2- یک طرف نظرسنجی قطبی بود که هوادارن پرشمار پرسپولیس برایش پیامک تأیید فرستادند، و در طرف دیگر استقلالی‏ها از قلعه نویی حمایت نکردند و مگر مس کرمان (تیم فعلی قلعه نویی) چند هوادار دارد؟ 3- برنامه‏ی نود، میوه‏ی شش-هفت ماه تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم برای افشین قطبی را چید. «عادل(؟) فردوسی پور» در هر برنامه دقایقی را به تعریف و تمجید از قطبی می‏پرداخت و حتی واژه‏ی لاتین و نامأنوس «جنتلمن» را هم شرمنده‏ی خود کرد و من نمی‏دانم شعار هواداران استقلال در ورزشگاه آزادی (فردوسی پور کیه کیه؟ / پولکیه پولکیه!) در حضور فردوسی پور و در آخرین بازی‏ای که از استقلال گزارش کرد- که موجب خش افتادن صدای این مجری، گزارشگر، تهیه کننده و کاسب گردید – چه وجهی دارد؟!

قطبی ایرانی است یا خارجی؟ از شناسنامه که بگذریم، قطبی برای کار و کسب افتخار به ایران آمده است. سرمربیگری پرسپولیس یعنی همین. درست مثل این است که به ژاپن یا کره یا چین یا پاکستان رفته باشد! کارش که تمام شود، سربلند یا سرافکنده ایران را مجدداً به سمت دیار خود ترک خواهد کرد. از این رو این جانب همچنان در حسرت یک مربی وطنی برای تیم ملی می‏سوزم.

از قطبی حمایت نمی کنم! چه کسی گفته حتماً باید از سرمربی تیم ملی حمایت کرد؟ اگر پروسه‏ی انتخاب، عادلانه و کارشناسانه طی می‏شد، آن گاه مربی مورد نظر جماعتی انتخاب نمی‏شد، بر آن جماعت واجب می‏شد که از سرمربی ِ منصوب شده حمایت کند، اما وقتی خرد جمعی بیمار است و خطی عمل می‏شود و حتی عالی‏ترین مقامات ورزشی کشورمان (که بنده سوای از این خصلتشان به ایشان ارادت دارم) به رنگی خاص تمایل دارند، چه جای انسجام و تأیید همه جانبه‏ی مربی‏ای است که انتصابش خط خطی بوده است؟!

پیش بینی این جانب: اول اینکه پرسپولیس با منها کردن قطبی مجدداً به صدر می آید و قهرمان می شود و حقانیت مربیان وطنی به اثبات می‏رسد. دیگر اینکه ما به جام جهانی صعود می‏کنیم و این نه به دلیل کاردانی قطبی است، بلکه به دلیل توان ذاتی فوتبال ما و اراده‏ی عمومی حاکم بر فوتبالمان می‏باشد. پس از راه یافتن به جام جهانی، امیدوارم فدراسیون به خود بیاید و عذر قطبی را بخواهد. اگر در دام جنجال‏ها و تحلیل‏های ساختگی ِ برنامه‏سازان و خبرسازانی که ضعف‏های قطبی را حسن نشان می‏دهند گرفتار نیایند، خود به خود عمل‏کرد قطبی ضعف‏هایش را افشا خواهد ساخت. اما اگر تیم ملی با قطبی به جام جهانی برود، مضحکه‏ی جهانی ما رقم می‏خورَد و باید منتظر باشیم تا قطبی هم مثل برانکو ایوانکویچ از همان طرف به محل اقامتش فرار کند.

پی نوشت: علی دایی سرمربی تیم ملی فوتبال ایران شد. به گزارش خبرگزاری فارس و به نقل از علی کفاشیان (رئیس فدراسیون)،‌ پس از نشست‌های متعدد در فدراسیون فوتبال، علی دایی به عنوان سرمربی تیم ملی ایران انتخاب شد تا در مرحله مقدماتی جام جهانی 2010 این تیم را هدایت کند. امیر قلعه‌نویی، مایلی‌کهن، جلالی و افشین قطبی، نامزدهای انتخاب سرمربی تیم ملی بودند. اعضای هیئت رئیسه پس از بررسی برنامه هایشان، ترجیح دادند که این پست را به سرمربی سایپا واگذار کنند. تیم ملی ایران در مرحله مقدماتی جام جهانی 2010 و در دومین مسابقه در روز ششم فروردین سال آینده با تیم ملی کویت دیدار حساسی را برگزار خواهد کرد.

 علی دایی

به گردن آنها که می گویند: این یادداشت مورد مطالعه‌ی آقای کفاشیان و همکارانش قرار گرفته بود. با این حساب اگر چه علی دایی گرینه مورد نظر بنده نبود و اگر چه علی دایی هم اصالتاْ قرمز است (همان قرمزشیفتگی مقامات فوتبال ایران که اشاره شد)، ولی از او حمایت می‌کنم و امیدوارم در عرصه فیفا نیز زمینه‌های نفوذ دایی روز به روز بیشتر شود.