نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

خاتمی چه بیاید چه نیاید ...

اشاره: چندی است که پیرنگ یک یادداشت را آماده کرده‌ام ولی فرصت نگارش‌اش به دست نیامده. امروز دیدم که برادر ارجمندم، استاد حسین شریعتمداری به خوبی این معنا را پرورش داده است. با این حساب کافی است که همین سرمقاله را در وبلاگ قرار دهم.

 

 

 سید محمد خاتمی

برخی از شواهد و قرائن این احتمال را قوت میبخشند که آقای سیدمحمدخاتمی این روزها امید بسیار اندکی به رأی و حمایت نیروهای مؤمن و انقلابی دارد و در صورت کاندیداتوری برای ریاست جمهوری آینده- که هنوز محل تردید است- حامیان اصلی خود را بیرون از این دایره جستوجو میکند.این واقعیت تلخ با نیم نگاهی به پیامهای آشکار و پنهانی که این روزها آقای خاتمی برای طیف مورد نظر خویش می فرستد، به آسانی قابل درک است. برای توضیح بیشتر این نکته، نگاهی گذرا به گذشتهای نه چندان دور ضروری است. آقای خاتمی اگرچه در باورهای سیاسی- و بعضاً عقیدتی- خود با آموزهها و ارزشهای اسلامی و انقلابی زاویه داشت و به همین علت بلافاصله بعد از انتخاب به ریاست جمهوری، بسیاری از افراد و گروههای مخالف اسلام و انقلاب و دشمنان نظام اسلامی در داخل و خارج کشور به ایشان نزدیک شده، به ساختارشکنی ایشان علیه مبانی جمهوری اسلامی ایران چشم طمع دوختند؛ ولی آقای خاتمی در مواردی از بزنگاههای اصلی، با طیف یاد شده همراهی نکرد و دقیقاً از این نقطه به بعد، مجموعه‌ی ساختارشکنان (اعم از ضدانقلابیون داخلی و خارجی، محافل بیگانه و برخی از نیروهای استحاله شده در پوشش اصلاح طلبی) ناسازگاری با ایشان را آغاز کردند و پروژه‌ی عبور از خاتمی را کلید زدند. این پروژه یک پروژهی دو بعدی شامل «تشویق و تهدید» بود. تهدید به عبور از خاتمی و تشویق به جسارت برای ساختارشکنی.

نقطه‌ی آغاز این پروژه که به گواهی اسناد موجود ریشهی خارجی داشت، سمینار «آینده‌ی ایران» در دانشگاه استنفورد آمریکا بود. در آن سمینار خانم «گیل لاپیداس» کارشناس برجستهی سالهای منتهی به فروپاشی شوروی سابق، آقای خاتمی را با گورباچف مقایسه کرد و با اشاره به این که گورباچف به دلیل اعتقاد به «اصلاحات همراه با حفظ ارزشها» باید جای خود را به «یلتسین» میداد و داد(!)، پیشنهاد عبور از خاتمی را مطرح کرد و گفت:«ایران امروز هم به جای خاتمی که گورباچف است به یک یلتسین نیاز دارد تا بدون دغدغه‌ی ارزشهای مورد پذیرش انقلاب اسلامی و با جسارت یلتسینگونه (و نه تردید محافظهکارانه‌ی گورباچف گونه) اصلاحات را دنبال کند.» چند روز بعد از سمینار استنفورد، روزنامههای زنجیرهای بحث عبور از خاتمی و جایگزینی او با مهرهی دیگری مشابه «یلتسین» را پیش کشیدند. آقای عباس عبدی در مقاله ای نوشت:«جبهه‌ی اصلاحات نیاز به ساختارشکن دارد و خاتمی مرد این کار نیست.» آقای حجاریان نوشت:«آقای خاتمی سیاستمدار نیست و توان لازم برای چانهزنی و ساختارشکنی را ندارد» و نتیجه گرفت که چون خاتمی جرئت پرداخت هزینهی مقابله با حاکمیت (بخوانید انقلاب و نظام وگرنه دولت و مجلس که در اختیار خودشان بود) را ندارد، اصلاحات دوم خردادی مرده است! روزنامه‌ی زنجیرهای «خرداد» با اشاره به تردید خاتمی در ساختارشکنی، او را با «شاه سلطان حسین صفوی» مقایسه کرد ... و در تمامی این موارد، محافل بیگانه که آغازکننده - بخوانید طراح اصلی و سفارش دهنده‌ی پروژه‌ی عبور از خاتمی – بودند، در این تنور میدمیدند و عجیب آن که مدعیان اصلاحات، با وجود تمامی این اسناد که آنچه مورد اشاره قرار گرفت فقط مشتی از خروارهاست، هنوز هم وابستگی خود به بیگانگان را انکار می کنند! ماجرای تشویق و تهدید خاتمی برای ساختارشکنی و حرکت علیه مبانی اسلامی و انقلابی تا آنجا پیش رفت که آقای خاتمی در یکی از سخنرانیهای علنی خود اعتراف کرد:«از اردوگاه اصلاح طلبان صدای دشمنان نظام را می شنوم» و یونسی وزیراطلاعات دولت خاتمی از نفوذ بیگانگان در رسانههای جبهه‌ی اصلاحات خبر داد، اما مدعیان عبور از خاتمی که به گواهی اسناد یاد شده و غیرقابل انکار از بیرون دستور میگرفتند، کماکان بر پروژه‌ی دو بعدی تشویق و تهدید خاتمی برای ساختارشکنی و مقابله با مبانی نظام اسلامی اصرار میورزیدند؛ تا آن که نهایتاً در نقطهای با آقای خاتمی به تفاهم رسیدند. در این تفاهم هر دو سوی ماجرا - یعنی خاتمی از یکسو و مجموعه‌ی طیف محافل بیگانه، جریانات ضدانقلاب داخلی و خارجی و استحاله شدگان مدعی اصلاحات از سوی دیگر- در خواستههای خود تغییراتی دادند و در پی این توافق بود که آقای خاتمی «لوایح دوقلو» را برای تصویب به مجلس ارائه کرد. لوایح دوقلو در پوشش افزایش اختیارات رئیس جمهور، اولین گام از توافق یادشده برای حمله به ساختارهای نظام - از جمله قانون اساسی - بود که علیرغم تلاش مشترک و پرحجم خاتمی و طیف یادشده به تصویب نرسید و ... .

تلاش گسترده‌ی این جریان در انتخابات ریاست جمهوری نهم که متأسفانه زیر پرچم آقای هاشمی رفسنجانی جمع شده بودند و از حمایتهای آشکار بیرونی هم برخوردار بودند، به نتیجه نرسید و با رویکرد مردم به اصولگرایان که از چند سال قبل در انتخابات شورای دوم شهر و روستا و مجلس هفتم آغاز شده بود، طیف یاد شده ناکام ماند. نکتهی درخور توجه آن که صدای این ناکامی و عصبانیت و تأسف ناشی از آن، در حامیان بیرونی طیف مورد اشاره، یعنی محافل آمریکایی و اروپایی، بارها بیشتر از شاخه‌ی داخلی این طیف بود!! و با شروع به کار دولت نهم و تأکید بر آموزههای اسلامی و انقلابی- یعنی همان آموزهها که برخی از مدعیان اصلاحات در پی مقابله با آن بودند - عصبانیت جریان مزبور و حامیان بیرونی آنها از اصولگرایان شدت بیشتری گرفت تا ... .

و اما، امروزه در این جبهه چه میگذرد؟! از چند ماه قبل بازی «خاتمی بیاید یا نیاید؟» آغاز شد و برای جدی نشان دادن این بازی! دو بازی جانبی «کروبی بیاید یا نیاید؟» و «نوری بیاید یا نیاید؟» نیز به آن اضافه گردید! در این بازی برخی از مدعیان اصلاحات نقش موافق نامزدی آقای خاتمی و برخی دیگر نقش مخالف کاندیداتوری ایشان را برعهده گرفتند. و البته برخی از اصلاح طلبان، نظیر طرفداران واقعی نامزدی آقای کروبی - و نه نفوذیهای حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب - نگاه جداگانهای داشته، در این بازی حضور نداشتند. مروری گذرا به اظهارات موافقان و مخالفان به وضوح نشان میدهد که بازیگران این دو صحنه در یک نقطه به هم می رسند و یک ویژگی مشترک را به عنوان اصلیترین نیاز خود مطرح میکنند؛ و آن اینکه: آیا آقای خاتمی میتواند ساختارشکنی کند و با مبانی تعریف شدهی نظام به مقابله برخیزد؟ مخالفخوانها با اشاره به سابقه‌ی 8 ساله‌ی دولت آقای خاتمی، در توانایی و عزم او برای ساختارشکنی تردید میکردند. این تردید عمدتاً برای آن بود که بازیگران نقش موافق، دلایل خود در اثبات توانمندی خاتمی برای ساختارشکنی را آشکارا مطرح کنند. به بیان دیگر، بازیگران هر دو نمایش موافق و مخالف، ساختارشکنی را شرط لازم برای نامزدی آقای خاتمی معرفی میکردند.
اظهارات روز شنبه (13 مهر ماه 87) آقای خاتمی و اعلام دو شرط برای حضور خود در انتخابات ریاست جمهوری آینده، که واکنش
های متفاوتی در میان مدعیان اصلاحات داشت، پاسخ دو پهلوی ایشان به بازی یاد شده است. این اظهارات نه آنگونه که آقای خاتمی ادعا میکند پیش شرط حضور ایشان در انتخابات است و نه آنطور که برخی دیگر از مدعیان اصلاحات تفسیر می کنند، دغدغههای اوست، بلکه سخنان روز شنبه‌ی آقای خاتمی را میتوان پیام ضمنی ایشان به مجموعهی مشترکی دانست که در صدر این نوشته به آن اشاره شد. آقای خاتمی درباره‌ی شرط اول خود میگوید:«بتوانم با ملت بر سر خواستههایشان تفاهم کنم»! این به اصطلاح شرط، اولاً فقط در حد یک «کلیگویی» بیضابطه است، چرا که تفاهم با مردم ابتداییترین گام مورد انتظار از نامزدهای ریاست جمهوری است و حرف تازهای نیست! ثانیاً آقای خاتمی هیچ راهکاری برای تحقق این تفاهم ارائه نمیکند و چنانچه منظور او تفاهم بعد از انتخابات باشد که دیگر «پیش شرط» تلقی نمیشود! به نظر میرسد آقای خاتمی از این پیش شرط، از یکسو قصد داشته چهرهای مردمدوست و پیگیر دغدغههای مردم از خود نشان بدهد و از سوی دیگر، پیش شرط دوم که مقصود اصلی ایشان است را بدون مقدمه مطرح نکند.

و اما در شرط دوم که «جان مایه»‌ی کلام ایشان است، می گوید:«باید بدانم که با ساز و کارهای موجود تا چه حد امکان عملی کردن برنامهها برای رئیس جمهور فراهم است؟» و بلافاصله در توضیح این پیششرط میافزاید:«دولت اصلاحات با وجود تمام تلاشی که برای تصویب نهایی لوایح دوگانهی اختیارات رئیس جمهوری مصروف داشت، موفق به دستیابی به نتیجه‌‌ی مطلوب نشد»!

به نظر می رسد آقای خاتمی در این به اصطلاح پیش شرط، برای بازیگران دوجانبه مورد اشاره که برخی از آنها به گواهی اسناد غیرقابل انکار، وابستگیهای مشخص خارجی دارند پیام می فرستد و آمادگی خود را برای ساختارشکنی در صورت پیروزی در انتخابات اعلام کرده، مجموعه‌ی «درهم» یادشده را به حمایت از نامزدی خود دعوت میکند. اشاره‌ی آقای خاتمی به لوایح دوقلو و ناکام ماندن آن در گذشته را با توجه به ماهیت ضد قانون اساسی لوایح دوقلو، میتوان اشاره‌ی تلویحی به آمادگی برای ایفای نقش ساختارشکن تلقی کرد، یعنی همان نقطه‌ی مشترکی که استحاله شدگان داخلی و دشمنان بیرونی مشترکاً دنبال میکنند. در این باره احتمالات دیگری، نظیر تصمیم خاتمی به احیای اصلاحات و برکشیدن نامزدی غیر از خود از این میان، هرچند که امیدی به موفقیت وی نباشد و غیره نیز مطرح است که بیانش فرصتی دیگر میطلبد.

و اما؛ آقای خاتمی چه بیاید و چه نیاید چارهای جز مرزبندی میان خود و دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و دنبالههای داخلی شناخته شدهی آنها ندارد، این مرزبندی قبل از همه برای حفظ هویت و شخصیت خود ایشان ضروری است، چرا که اولاً طیف مورد اشاره اندک و کم شمارند و توان حداکثری آنها را میتوان در سه انتخابات گذشته ارزیابی کرد؛ ثانیاً مردم طی 6 سال گذشته نشان دادهاند که مدعیان دروغین «مردمدوستی» را از «مردم دوستان واقعی» به خوبی تشخیص میدهند و مخصوصاً از جریانات وابسته به بیگانه و یا آنان که زبان دشمنان را به کام گرفته اند، بیزارند، بنابراین شایسته آن است که جناب آقای خاتمی آشکارا از دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنان فاصله بگیرد تا به آتش آنان نسوزد!

و بالأخره با حضور آقای خاتمی در انتخابات آینده، صحنه‌ی انتخابات به یک «وزن کشی» جدی تبدیل میشود که این وزن کشی مخصوصاً برای مشخص شدن جایگاه واقعی مدعیان اصلاحات در میان مردم ضروری است، مخصوصاً آن که با حضور آقای خاتمی، هر دو جبههی اصولگرایان و اصلاح طلبان با یک کاندیدا وارد صحنه می شوند، زیرا وحدت اصولگرایان در این حالت قطعی است و در جبهه‌ی اصلاحات نیز اینگونه به نظر میرسد، بنابراین نتیجه‌ی وزن کشی کاملاً واقعی و شفاف خواهد بود.

نظرات 7 + ارسال نظر
کاکایی 16 مهر 1387 ساعت 13:16

سلام استاد
تقریبا شما همین حرف‌ها را در کلاس گفته بودید با تمام احترام و علاقه ای که برای شریعتمداری قائلم اما قلم خود شما یه چیز دیگه س
به قول تبلیغ تلویزیون زشک که هست یه چیز دیگه س

سلام بر شما
اگر شما نباشید اخبار کلاس را چه کسی در اینجا نقل کند و همچنین اخبار وبلاگ را در جلسه؟
غلو هم که کرده‌اید!

ماندانا 16 مهر 1387 ساعت 13:26

اتفاقا بله این انتخابات وزن کشی یه
خواهیم دید که دکتر احمدی نژاد شما این بار چطوری شکست میخوره ببینم از رو میرید یا باز هم شاخ و شونه میکشید

بله وزن کشی است و از این رو خوب است که خاتمی بیاید

اگر بحث از رو رفتن هم باشد الان شما نباید رویتان بشود چیزی بنویسید مگر پیروزی دکتر فراموش‌تان شده؟

خواهر 16 مهر 1387 ساعت 22:28 http://ghalamranjeh.blogfa.com

هو الطیف
برادر ارجمند و استاد گرامی
سلام
من هم معتقدم که ایجاز و روانی قلم شما می توانست مطلب را شیواتر و ارتباط مخاطب را آسانتر کند.
هر چند که در تحلیل سیاسی و موقعیت شناسی آقای شریعتمداری نظیر ندارد.
دوست دارم شاهد تراوشات قلم شما باشم.
الهم عجل لولیک الفرج.

سلام
متشکرم. نظرتان در مورد استاد شریعتمداری صائب است.
دعا بفرمایید.

متشکرم از خبررسانی تان

سلام

ما گر ز سر بریده می ترسیدیم
در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم

من فقط ادبیاتی هستم هجووووووووووووووم

رزمنده بسیجی 18 مهر 1387 ساعت 10:28

مطمئنا عده ای خودفروخته و خائن به خون شهدا از قلم توانای شما دلگیرند و به تهمت و بی ادبی متوسل میشوند و با اسامی دروغی کامنت میدهند و این را می توان به وضوح در کامنت بعضی ها مشاهده کرد.

:)

سلام
آفرین
از این نظرات کج نترس
وقتی مردم دم در خونه علی فریاد زدند باید علی خلیفه شود هیچ کس گمان نمی کرد که چهار سال و چند ماه بعد عدالت اجرا شده علی امان بعضی ها را ببرد و او را در پیشگاه خدا به شهادت برسونند
نمی دانم دوستانی که مخالف احمدی نژاد هستند آیا یک بار چشمشون به جمال کیش روشن شده یا نه که ببینند این ادمایی که پشت سر خاتمی وهاشمی بودند چه کردند
آره عزیزم دیدن فقط یک بار کیش و قشمو....کافیه بدونی پول نفتا کجا رفت
ناراحت نشو همیشه حامی باش همیشه البته نه آنان که چه بر سر ایران آوردند بلکه آنان که می خواهند سهم منو تو را از گلوی اینان بیرون بیارن
کاخ هاشمی از کجا آمده؟
کلبه میلیاردی خاتمی از کجا آمده؟
پول سفر به دور دنیای خاتمی آیا شده از خودت بپرسی کی میده؟
وقتی گاز چند استان توی سرما وبرف پارسال قطع شد آیا آمدی ببینی به خاطر مخالفت وشکست از احمدی نژاد چه توافقات وچه رشوه هایی که به مسوولان ترکمنستانی داده نشد
آره عزیزم بگذار بگویند چون این قوم به خواب رفته هرگز جیبهای پر شده هاشمی وخاتمی وباندشان را ندیده اند یا نمی خواهند ببینند
بگذار یکی از آن غارتگرانی بر این قوم حکومت کند که از جنس غارت وباند وچپاول و پارتی و طایفه بازی باشد نه از جنس یه بد بخت به اسم احمدی نزاد

سلام
مرحبا بناصرنا.

دعا بفرمایید.

معصومه 21 مهر 1387 ساعت 23:44

از کجا فهمیدید که من دروغ گفتم خواهر شهیدم؟
اعتراف میکنم که میخواستم خانواده شهدا را طرفدار خاتمی جلوه بدم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد