همایونفر از همکاران شهید سید مرتضی آوینی میگوید: مرتضی صبح میآمد سرکار تا شب و تازه فارسی هر وقت میگفت مثلاً سؤال دارم، میگفت:«هر موقع شب خواستی زنگ بزن.» این دلالت میکرد بر اینکه مرتضی شبها اصلاً نمیخوابید. من نمیفهمیدم چه ساعتی میخوابد.
بعضی مواقع ساعت ۲ نصفه شب میآمد سرکار. فارسی میگفت فلان مشکل را دارم، بلند میشد میآمد سرکار که کار کند. در این ارتباط میگفت:
ضمن اینکه داشتیم روایت فتح را کار میکردیم، برنامهی سه نسل آواره را که موضوع شهادت بهروز (مرادی) در آن بود؛ ماه، ماه مبارک رمضان بود. شب ۲۱ ماه مبارک بود. شب قدر بود. من به او گفتم آقا مرتضی من کار دارم. گفت من بیدارم، اگر خواستی زنگ بزن. بعد گفت ساعت ۳ بعد از نصفه شب بود زنگ زدم. سریع برداشت تلفن را. گفتم آقا مرتضی شب قدر همه میروند قرآن سرشان میگیرند، همه در حال عبادت هستند، هر کسی دارد نماز میخواند، همه دعای جوشن کبیر میخوانند. تو این کار را دادی دست ما!؟ ساعت ۳ بعد از نصفه شب است و من هم دچار مشکل شدهام. مرتضی گفت: تو از کجا میدانی کاری که میکنی کمتر از آنهایی باشد که قرآن سرگرفتهاند. چرا اینطور فکر میکنی؟ بعد گفت: خود من دو تا متن نوشتهام و این متن دوم را دارم تمام میکنم و از زیباترین متنهایی شده که من تا به حال نوشتهام. یکی برنامهی پنجم را تمام کردهام و یکی برنامهی سه نسل آواره را و مسئلهای که در هر دو برنامه مشترک است، دعای شهادت است.
در برنامهی شهری در آسمان چنین جملهای دارد:«ای شهید! ای آنکه بر کرانهی ابدی و ازلی وجود برنشستهای! دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش!»
این یک دعاست که دعای شهادت است و یک دعا هم در برنامهی سوم، یعنی سه نسل آواره است، نزدیک به همین مضامین با عبارات بسیار زیباتر و من قطعاً معتقدم که دعایش مستجاب شد و همان شب در اصل آنچه که میخواست گرفت و به یک ماه هم نکشید که مرتضی شهید شد. |