امان از پیری

هنوز به چهل سالگی نرسیده، سایه سنگین پیری را حس می‏کنم. همچنان که با گذر عمر انرژی آدمی تحلیل می‏رود و فعالیت‏های اجتماعی‏اش محدود می‏گردد، فعالیت اینترنتی نیز از این قاعده مستثنی نیست. در میان امور، مشاغل و ابتلائات روزمره، تعداد زیادی وبلاگ را نیز اداره می کردم، که از مدت‏ها پیش به این نتیجه رسیده‏ام که توان حفظ و اداره‏ی همه‏ی آنها را ندارم. اکنون تعدادی از وبلاگ‏ها –‏به‏ویژه شناخته شده ها ‏– را تعطیل کرده و به اینجا آمده‏ام. اگر می‏توانستم، یعنی اگر اعتیاد و دلبستگی به وبلاگ‏نویسی درمان داشت، کمی از این حال و هوا کناره می‏گرفتم و وقت بیشتری برای امور مهم‏تر زندگی درنظر می‏گرفتم. نمی‏خواهم بگویم انتقاد به پارسی بلاگ در این دگرگونی نقشی نداشته، اما علت اصلی نبوده است. اگر چه انتقادهای این جانب و لجاجت حضرات باعث شد که در هنگام تعدیل وبلاگ‏ها، ابتدا به سراغ وبلاگ‏هایم در پارسی بلاگ بروم.

اینجا این بدی را دارد که از ارتباط دوستانه با کاربران همدل و همفکر خبری نیست و از تعامل با دوستان - که حالا دیگر بعضی‏شان خیلی هم دوست نیستند – محروم‏ام. اما این خوبی را هم دارد که دغدغه‏ی توجه یا عدم توجه به نظرات، انتقادات و پیشنهاداتم را ندارم. اینجا از سیاست‏گذاری با بوق و کرنا و اعلام برگزیده‏ها خبری نیست. اینجا از منم زدن و باند‏بازی و گروه‏گرایی، آن هم به نام دین، خبری نیست. اینجا به من آن آرامش لازم را می دهد که بمانم و وبلاگ داشته باشم و بسته به حال و حس و وقتم بنویسم.

به جز این بار، دوستان را از به روز شدن خبر نمی‏کنم. آنها که بخواهند و قابل بدانند مراجعه می‏کنند و یا در خبرنامه‏ی وبلاگ ثبت نام می‏نمایند. تا آنجا که بتوانم و یادم باشد، آنها را هم که قابل بدانم، خود در خبرنامه عضو خواهم کرد.

اگر چه عادت ندارم به دوستان تأکید کنم که نظرشان را درج کنند و مهم‏تر از آن عادت ندارم که در ازای هر دیدار و نظر، به بازدید بروم و نظری ثبت کنم و از این پس هم فقط در وبلاگ‏هایی نظر می‏دهم که واقعاً حرفی در باره‏اش داشته باشم؛ اما دلم می‏خواهد این بار نظر بدهید. هم در باره‏ی پناه گرفتنم در اینجا و هم در باره‏ی کمّ و کیف وبلاگ. اگر هم پرسشی داشته باشید به یاری خدا بی‏جواب نخواهد ماند. دعا بفرمایید.