- چند شب پیش بعد از نماز عشا در ترافیک سنگینی گیر افتادم. نزدیک بازار. تا چشم کار میکرد خودرو بود و خودرو. و عابرهایی که در پیادهرو در هم میتندیدند و گاه با گامهای بلند، از میان خودروها، عرض خیابان را طی میکردند. موتورسیکلتها هم زرنگتر از همه – چون نرمتنان – راه خود را میجستند و میرفتند. خیلی ذوق کردم. گفتم:«خدایا شکرت!» فکرش را بکنید. یک نفر از زندان گوانتانامو آزاد شده باشد و بیاید وسط این ترافیک. چه لذتی میبرد از این شلوغی و دود و شهر و مردمی که زندهاند و در کنار هم آمد و شد میکنند و نفس میکشند و زندگی میکنند! گفتم:«خدایا شکرت که این شهر، که این مملکت و این ملت زندهاند و نفس میکشند.»
- تنور انتخابات هم گرم شده. بیچاره دشمن! هر چه میکوبد به در بسته است. یکی نیست به این گرگ بوش بگوید: ای مگس عرصهی سیمرغ نه جولنگه توست ؛ عرض خود میبری و زحمت ما میداری!
- به سلامتی قطعنامهی شورای امنیت هم به روی یخ صادر شد. آفتاب ِ بهار را کم دارد که از راه رسیده است. تازه دو قرارد مهم با چین و روسیه امضا کردیم. چین و روسیه که مثل شیطان بزرگ و رژیم صهیونیستی، بالاخانه را اجاره ندادهاند که از کشور قدرتمند و با ظرفیتی چون ایران چشم بپوشند! مذاکره با اروپا و «کشک بعلاوه یک» هم تمام شد. پیش به سوی یک کشور کاملاً هستهای! دلم برای دلقکهای خائنی که نوکری امریکا و صهیونیستها را میکنند میسوزد ؛ البته فقط یک کم. چشمشان کور! امثال علی رضا نوری زاده و ابراهیم نبوی را میگویم.
- حالا دیگر این شیطان بزرگ است که باید حرکاتش را با ما تنظیم کند. ابتکار عمل به دست جمهوری اسلامی ایران است. در همین سالهایی که نگارنده به یاد میآورد، امریکا آزمایشها و مانورهایش را در برابر شوروی - کاملاً- سابق انجام میداد. اما حالا وقتی ما کاوشگر به فضا میفرستیم، شیطان بزرگ ماهوارهی خودش را که از مدار خارج شده بیرون از جو منهدم میکند. کسی فهمید یعنی چه؟ بله! این ما هستیم که حرکات امریکا را تعیین میکنیم. حالا شیطان بزرگ گوش به زنگ است اینجا چه اتفاقی میافتد تا او حرکتش را تنظیم کند. ... کاین هنوز از نتایج سحر است!
- اگر امریکا میتوانست، در حمله به ایران درنگ نمیکرد. لایهی اول تواناییهای ایران ، وحشت را به کاخ – ظاهراً – سفید حاکم کرده. اگر همهی توان ایران را میدانستند که رسماً میگفتند غلط کردهاند! حالا تهدید به حمله نظامی خیلی خیلی خیلی خندهدار است.
- این روزها مسلمانان و شیعیان جهان منتظر یک دستور یک کلمهای هستند. و سالهاست که استکبار پیرامون این کلمه کاوش میکند و از مسلمانان تحت بازجویی میپرسد که «جهاد» یعنی چه؟ همین روزهاست که این حکم برای رژیم صهیونیستی و اربابش امریکای تروریست معنی شود. باید کمی دیگر منتظر باشند.
- بوی بهار میآید. بوی عید، بوی ماهیهای سرخ، بوی هفت سین، بوی سبزه. بوی باران. بوی دلهای بارانی. بوی دلهای آسمانی. بوی عرش. بوی آیههای نورانی قرآن. بوی صلوات. بوی نماز. بوی دعای مادر پشت سر جوانان دم بخت. عطر اشکهای مادر شهید پای سجادهی دعا. بوی گلزار شهدا، بوی غیرت، بوی شرف، بوی مردانگی. ابتدای یادداشت عرض شد که از زنده بودن این شهر و این مملکت خرسندم. به خودم میبالم که در ایران اسلامی زندگی میکنم. این روزها یک حس خوب دیگر هم دارم. حسی که از شوق دیدار یاران سرچشمه میگیرد. حس پریدن، حس مهاجرت. سهراب هم با من همنوا شده است که: زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد [لینک] |