لیوانهایی که شکستنی است
امروز لیوان محمد امین شکست. لیوانی فانتزی با نقش اردک که هدیهی پدربزرگش بود. مثل مادری که فرزند از دست داده باشد میگریست. هرگز در آن لیوان چیزی نخورده بود. میگفت خوشگل است و میخواهم فقط نگاهش کنم. در میان گریه میگفت:«می خواستم یک روز توش آب بخورم» و میگفت:«اردکش رفته پیش خدا» و باز در میان گریه میگفت:«رفته پیش خدا مث یه دسته گل برمیگرده، مگه نه مامان؟». پیشنهاد مرا قبول کرد، تلفنی با پدربزرگش صحبت کرد و آرام گرفت.
اولین درسی که از این واقعه گرفتم این است که مال و وسایل برای استفاده است، نه از برای ذخیره کردن. اما مهمترین درس این است که همهی لیوانها روزی میشکنند. هر چه شکستنی است، تا ابد سالم نمیماند. سعدی میگوید:«آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید». مال و خانواده همیشه برای آدمی نمیماند و مهمتر از همه اینکه «کلُّ نفس ٍ ذائقة الموت». ای کاش تا دیر نشده بفهمیم و چون فهمیدیم ... ؟!